جدول جو
جدول جو

معنی گردن کشی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گردن کشی کردن
للتّعليق
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گردن کشی کردن
Strut
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گردن کشی کردن
se pavaner
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گردن کشی کردن
pavoneggiarsi
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گردن کشی کردن
গর্বের সাথে হাঁটা
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گردن کشی کردن
stolzieren
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گردن کشی کردن
dumnie kroczyć
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گردن کشی کردن
ходить с важным видом
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گردن کشی کردن
виступати
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گردن کشی کردن
pavonearse
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گردن کشی کردن
اکڑ کے چلنا
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گردن کشی کردن
เดินอย่างภาคภูมิ
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گردن کشی کردن
paraderen
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گردن کشی کردن
kujigamba
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گردن کشی کردن
kasılarak yürümek
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گردن کشی کردن
威張って歩く
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گردن کشی کردن
pavonear-se
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گردن کشی کردن
להתהלך בגאווה
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
گردن کشی کردن
뽐내며 걷다
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
گردن کشی کردن
melangkah dengan gaya
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گردن کشی کردن
अकड़कर चलना
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گردن کشی کردن
昂首阔步
تصویری از گردن کشی کردن
تصویر گردن کشی کردن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردن کج کردن
تصویر گردن کج کردن
کنایه از فروتنی کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زُ زَ دَ)
فروتنی. التماس. عجز. لابه:
پیش دریا چه خرد راست کنم گردن کج
من که قانع به دم آب چو شمشیر شوم.
صائب تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ کَ دَ)
گردنکشی کردن. تکبر کردن. و رجوع به گردن شقی شود
لغت نامه دهخدا
(زُنْ نا بَ تَ)
استکبار کردن. مخالفت کردن. تکبر. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تطاول. (دهار) (منتهی الارب). اباء. (دهار) (زوزنی) (مجمل اللغه). تبدخ. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردن کج کردن
تصویر گردن کج کردن
فروتنی کردن عجز و لابه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شجاعت نمودن دلیری کردن، سرکشی کردن طغیان نمودن، تکبر ورزیدن خودستایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار